بسم الله الرحمن الرحیم
الهی هب لی قلبا فیه منک شوقه و لسانا یرفع الیک صدقه
سلام عرض میکنم خدمت استادان محترم ،صاحبنظران ارزشمند و دانشجویان عزیز
با توجه به اینکه دوستان از رشتههای مختلف تشریف دارند قرار بر این است که من راجع به مسائلی که ضرورتاً مربوط به رشتههای مختلف میشود صحبت کنم که چگونه ارزش جدیدی از طریق این ارتباط خلق میشود و من دوست دارم صحبتهایم کوتاه باشد و بتوانیم حدود بیستدقیقهای در خدمت شما بحث کنیم .
همه ما که اینجا هستیم حداقل دو دغدغه داریم یکی به لحاظ نظری است یعنی فرض کنید من که اقتصاد خواندهام اگر کم خوانده باشم یک تعصّب و اعتقادی به همان اندک یافتههای خودم دارم و از آن دفاع میکنم حالا اگر چیز دیگر هم خواندم و آن را هم خوب فهمیدم از آن دفاع میکنم و دیدگاههایم عوض میشود مثلاً تابهحال فرض کنید طرفدار فلان مکتب اقتصادی بودهام حالا طرفدار مکتب دیگری میشوم . و از آن دفاع میکنم درست مثل کسی که شخصیّت او ،شخصیّت آخرین فردی است که با او ملاقات کرده است و از خودش چیزی ندارد وچون کم خوانده و نمیداند از همانها دفاع میکند . اگر خیلی بخوانیم با یک مسئله مواجه میشویم و آن ابهام و سردرگمی است که خب بالاخره کدام حرف درست است و با تنوع اندیشهها مواجه میشویم با تنوع مکاتب مختلف مواجه میشویم و اگر بخواهیم همه را پوشش دهیم و بخوانیم متوجه میشویم که اصلا نمیشود دراین عمر کوتاهی که داریم نمیشود همه را خواند ، چه کسی میتواند ادعا کند که نظرات تمام اقتصادانان بزرگ را به دقت خوانده وفهمیده است . و یا همینطور در جامعه شناسی و علوم سیاسی . یک سری مطالب در کلاسهای درسی گفته میشود که یک بعد خاصی از آن مجموعه مطالب است و بعد اگر آن فرد بخواهد گشترش دهد و به حوزههای دیگر برود میبیند که اصلا زمان ندارد و اصلا امکان چنین کاری وجود ندارد.
بنابراین به یک سردرگمی و تحیّری میرسد منتها این تحیّر و سردرگمی به او این احساس را میدهد که خیلی ضعیف هست، این احساس ضعف زمینه را برای تسلیم فراهم میکند و او تسلیم این مجموعه از مکتوبات علمی میشود و قطعا یک تعصّبی هم پیدا میکند چون میبیند که این همه کار شده است پس یک حقّانیّتی در آن هست چونکه در مقابل این همه کار علمی قرار میگیرد و این حجم عظیم تولیدات علمی را میبیند .
شما ببینید چقدر فصلهای ـ حالا به اصطلاح خودمان ـ علمی پژوهشی در دنیا وجود دارد شاید صدوپنجاه سال و شاید بیشتر . هر دوماهی یک بار یا سه ماه یک بار استادان بزرگ در آن مقالهای نوشتهاند چگونه میتوان اینها را پوشش داد. او به یک سردرگمی توأم با ضعف میرسد که نتیجه آن تسلیم شدن در برابر مجموعه مکتوبات است و در مقابل هرانچه غیر از آن مطرح شود میگوید شما کار نکردهاید نمیفهمید. حالا شاید اسلامی صحبت کند. اما واقع مطلب این است که اینها همه علم است و عظمتی دارد، سالیان سال عدهزیادی برای تولید اینها کار کردهآند.
فرض بفرمایید مثل ریاضیات میماند ما میخواهیم یک قضیهرا یاد بگیریم کتاب ریاضی را برمیداریم اثبات آن هم نوشته شده است اما باز هم نمیفهمیم خیلی باید زحمت بکشیم که آن اثبات را بفهمیم بعضیها که اصلا نمیتوانند بفهمند و میبینند یک ریاضیدان این را ثابت کرده است و او چگونه توانسته است این قضیه را ثابت کند که ما اصلا جوابش را نمیفهمیم. نتیجه آن تسلیم در برار عظمت ریاضیات است. به عظمت این ریاضیات که میرسد میگوید آخر چگونه مغز اینها کار میکند که توانستهاند اینهایی را ثابت کنند که ما نمیفهمیم . این تعمیم پیدا میکند به علوم اجتماعی چون اینچنین عظمتی در علوم اجتماعی و علوم انسانی به معنی اعم آن فراهم شدهاست . طرف مقابل احساس ظعف میکند .
نهادسازیهایی هم در این مورد شده است دانشگاهای بزرگی در دنیا تاسیس شده است در امریکا و انگلستان و... و خود اینها هم این عظمت را به رخ انسان میکشند. دانشگاههای خیلی قدیمی که چه هزینهها شده است و خب همه اینها انسان را تضعیف میکند. روحیه طرف را تضعیف میکند ، بعد جوایز نوبل درست کردهاند فلان کس جایزه فلان را برده است فلانی پرفسور با چند لقب است اینها همه باعث میشود گروه عظیمی از متفکرین در جهان غیر غربی اینها همه حالت تسلیم پیدا کنند و خب چه باید کرد این یک دغدغه است . یک دغدغه نظری است که به لحاظ فکری در واقع ما اسارت پیدا میکنیم .
یک دغدغه دیگر ،دغدغه عملی و کاربردی است. به کشور خودمان نگاه میکنیم هر طرف آنرا نگاه کنید یک مسئلهای دارد اقتصادش را نگاه کنیم اصلا قابل تصوّر نیست که چنین اتّفاقاتی بیافتد. نظام سیاسیاش را نگاه کنید میبینید مشکلات یکی پس از دیگری به وجود می آید. در سطح وزیرطرف مسئله دارد و مثل یک کاسب حرف میزند ، در فرهنگش نگاه میکنیم همینطور است در نظام قضایی نگاه میکنیم میبینیم مثلا بیشتر اینکه چهارصد قاضی اخراجی داریم یعنی چهارصد قاضی کار خود را درست انجام نمیدادهاند و خب این چه نظام قضایی است.
همین طور همه درمستأصل ماندهایم در اخبار میبینیم آنهایی که قلبا مخالف این جریانات هستند این را بزرگ میکنند و میگویند این چه وضعی است و آنهایی که معتقد هستند با نگرانی سکوت میکنند و در خودشان میریزند و در تمام اینها اگر نگاه کنید اخر خط ـ به قول جوانان که اینجا هستند عند کار ـ یک چیز در میاید، یک وجود آگاه و مقدّس و پاک،دانشمند و با تجربهای است به نام مقام معظّم رهبری و دیگر هیچ چیز نداریم . همه امیدها به این است که انشاءالله ایشان یک کاری میکنند و ما پشتیبان ایشان هستیم و هیچ چیزی جز این نیست و ایشان هر چیز بفرمایند ما انجام میدهیم . شما دوستان من به قلبتان مراجعه کنید جز وجود شخص ایشان ما هیچ امید دیگری نداریم . خب این دغدغه بزرگی است .
اینجا من توصیه میکنم زمانی که دور هم هستنید به این دو دغدغه برسید که چکار باید بکنیم . من فکر میکنم در هر حرکتی ما باید به عیّنیّت نظر داشته باشیم زمان کوتاه است و فرصتها کم است و لذا مسئولیتی که الان به دوش شماست خیلی بیشتر از مسئولیتی است که به دوش من و بهتر از منها بوده است. آن موقع مثل یک جاده آسفالت و اتوبان بود و ما فقط میرفتیم اما الان هر جا میرویم دستانداز است سوراخ است پرتگاه است و جاده مینگذاری شده است الان کار شما هزارچندان مشکل تر شده است.
حالا راهحلی که من برای این میبینم برای این دو دغدغهای که در ابتدای عرایضم حضورتان گفتم . برای دغدغه نظری که عرض کردم راهکار را در این میدانم که ما در هر رشتهای که درس میخوانیم مثلا اقتصاد یا علوم سیاسی یا تاریخ یا روانشناسی و... برویم ببینیم که آن منشا و شکل گیری این دانش کجا بوده است این خیلی مهم است بروم و ریشهیابی کنم این قطعا نبوده است و از یک زمانی به تدریج ایجاد شده است و این حالت را به خودش گرفته است . چه شرایطی باعث شده است که این بوجود بیاید قبل از این چه بوده است مثلا دانشجویان اقتصاد که درس میخوانند اقتصاد خرد و کلان برای انها یک امر کاملا جاافتادهای است و فکر میکنند از اول که اقتصاد درست شده است این خرد و کلان بودهاست در حالی که نگاه کنند میبینند اولین بار کسی که گفته است economics اوکالگی یا به تلفظ لهستانی کالستکی اولین کسی بوده است که این کلمه را بیان کرده است و بعد فیشر این را بهتر بیان کرده است و تحلیلهای کلان و خرد را اورده است و خیلیها ان موقع اشنا نبودند که این به چه معناست . ریشه این را نمیدانند و چرا این اصلا مطرح شد
یکی از استادانمان که مرحوم استاد زندی بود ـ خدا رحمتشان کند ـ این را به اقتصاد اتمی و ملکولی ترجمه کرد و در کتابهایش هم اقتصاد اتمی یعنی اقتصاد خرد و اقتصاد ملکولی یعنی اقتصاد کلان وجود دارد. اگر به کتابهایش مراجعه کنید قشنگ این نوشته شده است و به ما تحت عنوان اقتصادی ملکولی و اتمی درس داد. بعدا مرحوم دکتر مشکات ـ خدا رحمتش کند ـ گفت این نمیشود و ایشان یک سر به افغانستان رفت و زمانی که برگشت گفت این افغان ها چه اصطلاحات خوبی دارند انها میگویند کلان و خرد. و از افغانها یاد گرفت و گفت من هم میگوییم اقتصاد کلان و خرد . من یادم هست ـمن را خیلی دوست داشت وارتباط نزدیکی داشتیم ـ گفتم خُرد را میخوانند خِرَد و اینگونه نمیشود و خرد یعنی چه مگر ما اقتصاد کوچولو داریم . ایشان گفتند بهتر از این است که بگوییم اتمی و ملکولی و ما اینقدر میگوییم تا جا بیافتد و همان گونه هم شد آنقدر گفتند تا جا افتاد الان ما راحت میگوییم اقتصاد خرد و اقتصاد کلان .
اما حالا در ایران این داستانش مسئلهای ندارد اما در خارج باید دید که چرا این را گفته اند چرا آدم اسمیت چرا جان استوارت این را میگویند چرا کسی در سطح مارشال که از بزرگان اقتصاد است از اقتصاد خرد و کلان صحبت نکردهاند اما دراینجا صحبت شده است چرا این واژه خلق شد داستان چه بوده است . در جامعه شناسی همینطور؛ در علوم سیاسی همینطور . ما باید در هر رشتهای که درس میخوانیم به آن ریشههایش توجه کنیم .منظور تاریخ تحول اندیشه نمیباشد، نه تاریخ تحول اندیشه بلکه تاریخ شکلگیری اندیشه را باید بررسی کرد. چرا اصلا اندیشه شکل گرفت و تحت چه شرایطی بود که بوجود آمد ،زمانی که اینها را ریشهیابی کنیم متوجه خواهیم شد که عجب!! مثل اینکه که این جریان مقداری انحرافی است و در این یک قصدی بوده و جنبه علمی هم نداشته است و یک افرادی شروع کردهاند ویک حرفهایی را زدهاند و چه زیبا که در همان زمان هم مخالفان بزرگی دشتهاند . ولی دیده میشود که کم کم صدای مخالفان نیست اینها در گروستان تاریخ مدفون شدهاند آنچه که هیاهو و سروصدا هست همینها هستند که آمدهاند و این جریانات را راه انداخته اند . مخالفان افراد برزگی بودند حرفهای خیلی مهمی زدهاند اما همه دفن هستند و صدایشان در نمیآید و کسی هم راجع به انها چیزی نمیگوید . مهم این است که برویم و اینها در بیاوریم و به جهانیان بیان کنیم که این علم سیاست یا جامعه شناسی یا تاریخ که شما میخوانید این نگرشی که شما در فلسفه دارید به علت این مسائل است که بوجود امده است در اقتصاد ریشههایش این بوده است . و همین باعث میشود که آن تعلّق خاطر اعتقادی ـ که جناب دکتر فرمودند و این را یک نوع دین احساس میکنند شکسته شود .
الان شما یک نفر را پیدا کندی که پیش من باید هزار استدلال کند که خدا وجود ندارد و امام حسین (ع) هم قصّه بوده است و این را برای من ثابت کند خب من نتوانم جواب دهم پامیشوم میروم و در اعتقادات من هیچ شبهه و شک و تزلزلی اتّفاق نمیافتد . در حال حاظر در علوم هم به همینجا رسیدهاند کأنه این یک دین و اعتقادات الهی است .
پس اولین گام ما ریشهیابی این شکلگیری اندیشهها است که از چه زمانی آغاز شد و چرا آغار شد . و این کار خیلی مشگل است یا باید برویم ببینیم که غربیها چه گفتهاند که آن هم خطرناک است چون آنها جوری مینویسند که با آن کارها و جریانات جور در بیاید و کسانی که جریان های فکری را هدایت میکنند . ممکن است شما بپرسید مگر هستند کسانی که جریانات فکری را هدایت کنند . میگوییم بله ؛ در دنیا یک عدهآی هستند که دارند افکار را هدایت میکنند .
بنابراین اگر به خارجیها مراجعه کنیم که ریشه علمشان در چه چیزی است ما را به انحراف میبرند . آنها کسی را بیخود در علوم انسانی پرفسور نمیکنند حساب کتاب دارند . ممکن است شما بپرسید که این سازوکار که اندیشهها را هدایت میکند چه چیزی است؟ میگوییم بر هر فرد مسلمانی واقعا لازم است که برود و اینها را کشف کند اگر اینقدر ساده بود که اینقدر پایدار نبود . این یک پدیدهپیچیدهای است که پایداری دارد . ممکن است بپرسید در فیزیک هم همینطور است ؟ میگوییم بله آنجا هم همینطور هست . میگویید در ریاضیات هم جریانات را هدایت میکنند ؟ میگوییم درریاضیات هم جریانات هدایت میشود . که ریاضی باید در چه قسمتی جلو برود .
خب اینهایی که میگویید را کجا نوشتهاند؟ هیچ جا ، آن چیزی که بر نخبگان واجب میشود اینشکل مسائل است مسائل در این سطح است که بیابیم که چگونه جریان فکری اقتصاد ،علوم سیاسی ، جامعه شناسی مدیریت و ... بوجود امده است و اینها را دارند هدایت میکنند که به این سمت برویم و کار بسیار مشکلی است و تا زمانی که این اتفاق نیافتد کار ما جلو نمیرود.
مسئله این است که یک کوهی را شما باید از سر راهتان بردارید و این یک تکه سنگ نیست که از کنارش رد شوید اینها کوه درست کردهاند . ما اول باید بدانیم که این طرف مقابل با این تولیداتی که کرده است و این تولیداتی که میکند و این جاذبهای که ایجاد کرده است و انگیزههایی که پیامد اینها برای جهان سوم است یک کوه است ما در مقابل یک کوه هستیم و باید خیلی زحمت بکشیم تا کار را جلو ببریم تازه اگر کار را جلو ببریم و به یک جایی برسد . آنها هم عکسالعمل نشان خواهند داد و بی تفاوت نخواند نشست و سروقت ما خواهند آمد . من یادم هست در همین دانشگاه زمانی که مرحوم حضرت ایتالله مهدوی کنی در قید حیات بودند نمیدانم کسی بود به اسم آقای مُکری یا یک اسمی شبیه به این و او سفیر ایران در روسیه بود ـحالا شوری ـ همان اوایل انقلاب بود و ایشان امده بود و من هم در آن ملاقات بودم . ایشان گفتند ما در روسیه که بودیم از زمانی که شورای انقلاب فرهنگی شکل گرفت در روسیه تیمی تشکیل شد که ببینند این شورای انقلاب فرهنگی میخواهد چکار کند . و آنها حساس شدند که شورای انقلاب فرهنگی جایی است که شوخی بردار نیست و اگر این موفقشود یک تحوّل عظیم ایجاد خواهد کرد و مکری گفت که یک گروه درست شده است و اینها دقیقا مطالعه میکنند و قطعا در انگلستان به مراتب اولی ، در امریکا خیلی جدیتر مطالعه میکنند . من که به شخصه ندیدم گزارش آنها چه شد ولی خب خودمان در واقعیّت دیدیم که به کجا رسیده است و باعث ارامش خارجی ها شد و دیدند که مسئلهای نیست .
به هرحال این کار مشکلی است من در خود اقتصاد انجام دادم خیلی از من کار برد و دراین فرایند به یک حقایقی رسیدم این حقایق میتواند به ما کمک کند تا آنها را در نظام اندیشه اسلامی بهکار بگیریم و مثلا شما ببینید در همین اقتصاد بیخود نبود که یکدفعه والراس مطرح شدد و هیچکدامشان هم اقتصاد نخوانده بودند و اینها آمدند تمام اندیشههای اقتصاد قبل خودشان را کنار زدند به طوری که الان اندیشههای اقتصاد ما بر پایه همان اندیشههای والراس است که به این حد رسیده و جلو امده و به این عظمت خود رسیده است . چرا ؟ اینها از کجا پیدایشان شد ؟ و عجیب است که انسان میبیند درآنجا دست افراد دیگری در کار بوده است مثلا همه تعجّب کردند زمانی که والراس پ یک دفعه بعد از چند سال که چند کار تولید کرد پرفسور دانشگاه لوزان شد و همه گفتند او چگونه پرفسور شد .اینگونه افراد را رشد میدهند . دقیقا چه اتفاقیافتاد ؟ مثلا من در تحقیقات خودم به یک آدم ایتالیایی رسیدم به نام پانتا لئونو که چگونه این نفوذ را در سطح دانشگاههای جهان داشت . اینها افرادی بسیار با نفوذ بودند مثل صهیونیسم که الان خیلی با نفوذ هستند در تمام دانشگاههای دنیا حضور دارند و نقش خیل جدی دارند در پرورش استادان که این باید سریعا رشد کند و جلوی ان گرفته شود . اینها را تک تک شناسایی میکنند اینها وجود دارد و ما باید دقیقا به این مسائل رسیدگی کنیم و ببینیم چگونه میشود این اتّفاق بیافتد اگر بخواهیم تقریبی از این ارائه دهم اینگونه میشود که چطور میشود دانشجوی دانشگاه امام صادق (ع) که در یک دانشگاهی بورسیه بوده است که بعد از اخذ درجه دکتری عضو هیّت علمی آنجا شود به لحاظ علمی بالا است و از لحاظ سوابق قابل مقایسه با بقیه نیست . اما در مصاحبه حتی سوال علمی او نمیپرسند و میگویند ما به شما نیازی نداریم و بفرمایید بروید . و آن فرد بدون شغل میماند اما یک کس دیگر را میبینید که بدون مقدمه و بدون سوابق جدّی یک مرتبه جایگاه پیدا میکند و در همان جایگاه مورد حمایّت و تقویّت قرار میگیرد و شما اگر در یک بازه زمانی نگاه کنید سریعا رشد میکند به همین ترتیب است و صد وپنجاه سال پیش هم همین اتفاق افتاد . و همیشه نیست که فقط در جمهوری اسلامی اتفاق بیافتد این پدیده در همه جا دیده شده است که یک جریانی را هدایت میکنند . خب ما اگاه نیستیم فکر میکنیم یک مبارزهصرفا فکری است که اگر ما بتوانیم از پس انها بر بیایم آنها به زمین خواهند خورد نه اینگونه نیست و یک جریان تشکیلاتی هم هست تشکیلات هم وجود دارد و در ایران مطلقا این تشکیلات برای توسعه اندیشههای اسلامی و تثبیت این اندیشهها و تکامل آنها اصلا وجود ندارد ؛ بوجود میآید اما نمیگذارند رشد کند . ببینید دانشگاه امام صادق (ع) ایجاد شد و ـ خب از اولش من بودم و میدانم برای چه چیزی بود ـ چقدر انرژی گذاشته شد چه کسانی اینجا بودند از خود مرحوم حضرت آیتالله مهدی تا دیگران انرژی گذاشتند امّا همیشه سعی میکردند این دانشگاه به نحوی در افکار عمومی و در فضای دانشگاهی کشور در انزوا بماند
این یک سیاست کلی است که تحمیل شد همینطور شما مثلا میبینید که در دنیا هم همینطور است . همین فردی که الان اسمش را برایتان گفتم کالسکی لهستانی . اگر دقت کنید کارهایی که انجام داده است خیلی از کارهایش دقیقا مورد استفاده کینز قرار گرفته است بدون اینکه کینز یک رفرنس به کارهای این شخص بدهد . آنچه که به عنوان نوآوری اصلی کینز مطرح شده است . در آن مسائل پولی ،در آن رویکرد کلان به اقتصاد ، در رفتارهای aggregate تقاضا و سرمایهگذاری و پسانداز و جریانات پولی در سطح کلان که اشتغالات پولی چطور ممکن است به نتیجه برسد .
ما میگوییم که همه را این بندهخدا کالسکی گفته است و چاپ هم رسانده بود اما میبینیم این کینز است که بزرگ میشود. چرا ؟ برای اینکه کینز پرفسور کمبریج است . پس باید اول کمبریج در دنیا بزرگ شود که کینزی که پرفسور کمبریج میشود مهم شود . دانشگاه امام صادق نباید در سطح دانشگاههای کشور بزرگ شود که استادی که استاد دانشگاه امامصادق میشود بزرگ نشود . اما کمبریج باید بزرگ شود . حالا کمبریج چگونه بزرگ شده است ؟ خب باید برویم و تاریخش را بخوانیم که داستان اینها چگونه بوده است . کمبریجی که تا تا هزار و هشتصد و نود و خوردهای زن در آن حق تحصیل نداشته است بعد ها که جریانات زیاد شد و گفتند که زنان در دانشگاههای دیگر تحصیل میکنند گفتند در کمبریج هم میتوانند در کالجهای زنانه تحصیل کنند و امتحان هم میتوانند بدهند اما مدرک کمبریج به آنها داده نمیشود چون زن هستند و کمبریج مدرک خود را به زن اعطا نمیکند و معروف است که دانشجوی دختر ریاضیدانی بود که در امتحانات ریاضی کمبریج مقام اول اورد ، آن دختر توانست این کار عظیم را انجام دهد و به این مرحله برسد اما کمریج گفت هیچ مدرکی به تو اعطا نمیشود خب این الان یک شرم برای دانشگاه کمبریج است که شاید به گوش خیلی افراد نخورده باشد من هم به تازگی با این حقیقت اشنا شدم.
این ها را نمیآیند بزرگ کنند نمیایند بگویند در آن شبکهها چه خبر است . در دانشگاه اکسفورد در کالج سِنت انتونیس در تاریخچهاش نگاه کنید این یک کالج پرورش جاسوس بوده است . خودشان میگویند که کار ما در اینجا این است که جاسوس تربیتکنیم جاسوسهای خیلی قابل و حسابی و دانشبنیان . خب شیطان هم دانشبنیان است و بدون دانش که نمیتواند این کارها را انجام دهد اینجاست که میگوییم دانش جهت دارد و شیطان هم کارهایش دانشبنیان است .
اسم کمپانی هند شرقی را همه شما شنیدهاید . همان کمپانی بود که به شاه سلطان حسین صفوی وام داد بعد از حمله افعانها و مشکلاتی که در اواخر صفویّه بود کمپانی هند شرقی در قبال وثیقه جواهرات سلنطتی وام داد و تمام شبه قاره هند که به آن british india میگفتد همه اینها به لحاظ اقتصادی در اختیار کمپانی هند شرقی بود و بعد کمپانی هند شرقی دید نمیتواند از پس این گستره عظیم از امپراطوری مالی بر بیاید گفت باید کارم را دانشبنیان کنم و سراغ تربیت نیروهای علمی بروم . در انگلستان کالج تأسیس کرد به نام کالج east Indian collage ـ یک اینچنین اسمی اگر اشتباه نکنم ـ قویترین استادان از جمله مالتوس در این کالج اورده شدند او یک اقتصاددان مذهبی روحانی بود که از اقتصادانان بزرگ کلاسیک بود و بعدا مکتب مالتوسی به راه افتاد . او امد در آنجا به کسانی که میخواهند عوامل استعمار انگلیس در هندوستان و آن قسمت از آسیا شوند تدریس کند ببینید مالتوسی که اینقدر موجه است دانشگاه و همه را ول کرد و رفت آنجا تدریس کرد . معروف است حقوقی که آنجا میدادند چندین برابر جاهای دیگر بوده است .تا بتوانند استادان را جذب کنند .
جان استوارت میل نابغه قرن ۱۹ که مهمترین فیلسوف قرن ۱۹ است اقتصاددان و تاریخدان که در ۱۳ سالگی اولین کتاب او منتشر شد در آنجا تدریس میکرد . یعنی برای نظام امپریالیسمی انگلستان نیروی علمی پرورش میداد و اخرش هم کینز بود و بعد از او هم آن اواخر منحل شد و از بین رفت .
ببینید برای این کار نهاد سازی میکنند و عجیب است من تاریخچه آنجا که یک کسی تحقیق کرده بود و به دلایلی نتیجه تحقیق را به من داد ـالبته خودم یک چیزهایی بلد بودم اما یک کسی یک تحقیقاتی کرد و این تحقیقات را به مناسبتی به من داد ـ او در این تحقیقاتش یک ایرانی هم پیدا کرده بود که در انجا زبان فارسی درس میداده است ـ اسمش را یادم رفته است نمیدانم چی ابراهیم خواه ـ که زبان فارسی درس میداده است به کسانی که میخواهند استعمارگر شوند . حالا او را چگونه پیدا کرده بودند که برود به انگلستان و زبان فارسی تدریس کند . بعد از فوت او یک انگلیسی جای او را گرفت یعنی این انگلیسی آنقدر بر ادبیّات فارسی مسلط بود که یک لغت نامه فارسی به انگلیسی است که در زمان ناصرالدینشاه چاپ شده است ـ احتمالا این را کتابخانه ملّی دارد من از شما خواهش میکنم بروید و این کتابرا ببینید یک لغتنامه است و شاید دوسه هزار صفحه باشد ـ کلماتی از فارسی به انگلیسی ترجمه شده است که من خودم اصلا نمیدانم فارسی آن چه چیزی است در حالی که او مسلط بوده و به انگلیسی ترجمه کرده است .
ببینید حالا ما میخواهیم با اینها بجنگیم . بنابراین یک کار خیلی جدّی داریم باید نهاد سازی شود چون همانگونه که دیدید غرب نهادسازی کرد من الان که داشتم میامدم صحبت این بود که اینجا ( دانشگاه امام صادق) باید مرجعیّت علمی برای دنیا شود خب چه اقداماتی شده است چه نهادسازیهایی شده است چه برنامههایی انجام شده است .
پس این مسئله که بتوانند ما را به لحاظ افکار عمومی اینطور مجذوب این نظریّات کنند و ما حالت تسلیم پیدا کنیم یکی از ابزارهای مهم این جریان است . خود bbc رانگاه کنید . یک لحظه جهان بدون bbc را تصور کنید قطعا آن جهان با جهانی که امروز ما در آن زندگی میکنیم متفاوت بود . پس قطعا bbc نقش دارد ولی ما در جهان اسلام چه کاری کردهایم بیبیسی اسلام کجاست ؟ تازه آن شیطان بنیان است ولی ما میخواهیم بر اساس معصومین (ع) جلو برویم . ما بر اساس معیارهای الهی هستیم . یک گام ما مثل هزار گام آنهاست . در کار ما برکت الهی وجود دارد . اینها برکت شیطانی کوتاه مدت و از بین رفتنی است این حرکت الهی است بیبیسی اسلامی ما کجاست ؟ سازمان تبلیغات اسلامی است چکار کرده است آیا رفته است ببیند الگوی bbc چه بوده است خیر نرفته است آیا رفته است ببیند دنیا چگونه تبلیغ میکند که باطل را حق نشان میدهد و خود ما هم در تبلیغمان بگونهای عمل میکنیم که حق، باطل جلوگر میشود .
پس همه اینها دانشبنیانی است و اگر ما میخواهیم در علوم انسانی به مقابله این عظمت برویم. ببینید یک موقع است ما دور هم جمع میشویم و میگوییم برای خودمان یک کاری بکنیم و یک موقع است که گفته میشود دانشگاه امام صادق (ع) باید مرجعیَت علمی جهان شود . شما بهترین نیروها هستید که دور هم جمعشدهاید. یک زمان شما تصور کنید که از جمعیّت ایران کمشوید و به این کشور خیلی صدمه میخورد پس قدر خودتان را بدانید شما خیلی وزنههای مهمی هستید به این علت که نبود شما بر جامعه و ایندهاش تاثیرگذار است
پس شما دور هم ننشینید و برای خودتان حرف بزنید در دانشگاه امام صادق زیر درختان نشستن و حرف زدن هنر نیست و حضرت ایتالله باقری به این لسان میگفتند که همیشه یکعدهای زیر این درختان قایم شدهاند ودارند باهم بحث میکنند .شما نباید زیر درختان قایم شوید و بحث کنید ما با دنیا موجه هستیم دنیایی که آگاه است و ما را نگاه میکند .امیرالمؤمنین میفرماید : (انها یک لحظه از شما چشم برنمیدارند و شما در خواب غفلت هستید .)
پس توصیه من این است که در مسائل نظری ما بیاییم ببینیم که دنیا چگونه شکل گرفته است خب من به عنوان یک اقتصاددان و دوستانم که بهتر از من هستند باید در جلسات بیایند بگویند که ما فکر میکنیم اقتصاد اینگونه شکل گرفته است اینکه ما الان به عنوان علم اقتصاد میشناسیمش ریشههایش اینچیزها است . و این ابعادش از بین رفته است . و دوست جامعهشناسمان میگوید ریشه جامعهشناسی این است و اول اینگونه بوده است . مثلا درباره جامعهشناسی در حال حاضر این مطالب حذف شده است.
آن زمان میگفتند مکانیک درد و لذت است { the mechanics of pain and pleaser} و همان چیزی که مطلوبیت و این جور چیزها شد و میگفتد ما بر اساس همان مطلوبیّت و درد نهایی ادامه میدهیم. که بتوانیم مشتق بگیریم فلان کار را انجام دهیم و در نهایت علم ریاضی را بنا کرد . او {جونس } گفت که به من این ایراد را میگیرند که شما خیلی از حقایق زندگی اقتصادی را نادیده گرفتهاید و من میگویم این مطالب را میگذارم برعهده دانشی که هماکنون هربرت اسپنسر مطرح کرده است که یه آن سوسیالوژی میگویند . ـ حالا من زیاد جامعه شناسی بلد نیستم استادان جامعه شناسی باید بیایند و در حد خودم اطلاعاتی دارم ولی خب این از بعد جونس است و اگر هم خطا گفته است جونس خطا گفته است ـ او { جونس } میگوید ما این را به عهده اسپنسر میگذاریم و علمی را که خودمان بنا کردهآیم را از دست نمیدهیم و این راه را جلو میرویم و آنها را به آنها { اسپنسر و ...} واگذار میکنیم .
به والراس گفتند شما که این کارها را انجام میدهید این حرفهایی که شما میزنید میخواهد به کجا برسد . اگر همه اینها را جمع کنید چیزی از اینها درنمیاید گفت: عیب ندارد من سنگبنای آن را میگذارم و بر ایندهگاه است که یک به یک به مسائل مهمی که شما لیست کردهاید پاسخ بدهند و به این مطالب اضافه کنند .
و هنوز ما منتظر آن آیندهگاه هستیم اقتصاد هم اینگونه شده است هرجای آن را نگاه کنیم میبینیم یک مطلب کم دارد نه فرهنگ در ان وجود دارد، نه تحولّات تاریخی را میبینی نه مسائل اجتماعی را میبینید، نه ریشههای فلسفی. آنچه را ما به آن اعتقاد داریم را میشود در آن ظاهر کرد و هیچ چیزی را نمیشود در آن ظاهر کرد به جز آنکه مثلا دراین تا اسلامی سازی که مثلا شما به جای tax بنویسد zبه عنوان زکات . که دراین صورت شاید اسلامی شود و چیزی از این خارج نمیشود و هر کاری هم کنید نمیشود چون اصلا ریشه این فرق میکند و چیز دیگری است . والراس میگفت نگران نشوید آیندگان خواهند آمد و یک به یک همه اینها را حل میکنند و الان صدوخوردهای سال گذشته است و در همان فضای abstract { انتراعی ،غیر واقعی } ریاضیات که بسیار هم زیبا است دارد جلو میرود. و همه هم خوشحال هستند . شما سر یک کلاس اقتصاد سنجی بروید دانشجو دراین کلاس تا اتمام آن حدود دوازده سیزده صفحه یادداشت برداشته است و یک کلاس فلسفه اقتصاد است دانشجو نصف صفحه هم مطلب یادداشت نمیکند . خب دانشجو درسی را ترجیح میدهد که دوازده صفحه جزوه برداشته است و میگوید من الان یک چیزی میدانم ولی از فسلفه اقتصاد هیچ چیز نفهمیدم .
پس ملاحظه میفرمایید که من دوست دارم که این جلسات شکل بگیرد فایده شکلگیری این جلسات این است که ما متوجه میشویم که عجب یک نکاتی در اقتصاد برای ما مجهول است که پاسخ آن درجامعه شناسی است . و اگر ما آن مطلب را از جامعهشناسی بیابیم پاسخ این سوالمان داده میشود . علوم سیاسی میآید مسائلش را بیان میکند میگویید ریشههای شکلگیری اندیشههای علوم سیاسی این بوده است و به این دلیل علوم سیاسی این تحولات را دارد حالا ممکن است هر کسی بیاید یک فرضیّهای برای خودش مطرح کند مثلا بگویید ( به نظر من این غلط است و علوم سیاسی منشأش این بوده واینگونه رشد کرده است ) مانعی ندارد و هر چه تنوّع اندیشهها بیشتر باشد ثمره آن بهتر خواهد بود و زمانی که اقتصاددان اینها را گوش میکند متوجه میشود که عجب پس این مشکلی که در اقتصاد است ریشهاش در آن مسئله سیاسی است .سیاسی هم متوجه میشود که عجب آن مسئله هم ریشهاش در اقتصاد و جامعه شناسی است استاد فرهنگ و فلسفه میآید اینچنین بحثی میکند و متوجه میشوند که اصلا مشکل آنها در جهانبینیشان بوده است و در تعریف اشتباه کردهاند .
خب پس ملاحضه میکنید که این دیدگاه چند بعدی ضروری است چون در حال حاظر مفقود است اتفاقا اولیّن اقدامی که جونس و والراس در پایهگذاری علم اقتصاد انجام دادند همین رویکرد تک بعدی بودن بود . به اصطلاح فرنگیها آن one directionality approach .
اقصاد یک مفهومی است که ما از این زندگی و تمدن انتزاع میکنیم اقتصاد که جدا از سیاست نیست سیاست که جدای از جامعهشناسی نیست و این دو جدای از فرهنگ نیستند این سه در بستر تاریخ تحوّل یافته اند و این چهار در بستر جهانبینی هویّت خودشان را پیدا میکنند حالا شما میخواهید این را بیرون بیاورید خب بیرون بیاورید ولی این یک چیز مجردی است یک کاریکاتور است که بر اساس آن میخواهید در جامعه تصمیم بیگرید که خب شدنی نیست و میبینیم نشد .
همه بحث اقتصاددانان در این کشور میگویند به علت تورّم و نقدینگی است که مثلا دلار اینگونه شد و خروجی آن این است و نمیآییم به مسائل اجتماعی نگاه کنیم به اندیشهها و رویکردهای مردم نگاه کنیم طرز تلقّیها را بشناسیم .
این جریانات در غرب بوده است . از زمان آدام اسمیت نهادهایی بوده است به نام کلوب یا همان باشگاه که در انگلستان به آن باشگاه و در فرانسه به آن سالن میگفتند در هر زمانی یک باشگاهی بوده است آدام اسمیت عضو چند باشگاه در انگلستان و عضو چند باشگاه هم در فرانسه بوده است و با اسب و قاطر و اینها تا فرانسه میرفته تا مثلا در آن جلسه در پاریس شرکت کند. در مورد هر موضوعی جلساتی گذاشته میشده است شما بروید تاریخچه این جلسات و کلابها را در بیاوید و ببینید که چه بحثهایی میکردند . اصلا خیلیها اعتقاد دارند که ادام اسمیت انقلاب صنعتی را ندیده است و هرآنچه که گفته است مربوط به انقلاب صنعتی نیست اما الان میگویند خیر او در باشگاهها و سالنهای شرکت میکرده است که بحثهای مربوط به تاثیر ماشین بر رفتار و زندگی انسان در آنها مطرح میشده است . ریکاردو که دقیقا همین را بحث کرده است . تاثیر ماشین در زندگیاقتصادی را بحث کرده است .
خب الان در همین دانشکدههای ما از رکاردو که صحبت میکنند چرا آن یادداشت ریکاردو را نمیآورند که در مورد تاثیرصنعتی شدن بر رفتارهای اقتصادی بود . اقتصاد جدید بر اساس صنعتی شدن است . جامعهشناسی جدید بر اساس این است که جامعه ما صنعتی شده است این صنعتی شدن بر نظام سیاسی ما اثر گذاشته است خب ما اینها را در اقتصاد نمیبینیم . ممکن است شما بگویید اگر بخواهیم ببینیم مارکسیستی میشود چون کار مارکس هم همین بود او میگفت این نظام صنعتی باعث ایجاد طبقات شده است و بعد استثمار طبقاتی را مطرح میکرد . خب حالا چون مارکس این حرف را زده است هیچ کس نباید به این مسائل بپردازد ؟ خب درست همان چیزی میشود که غربیها میخواستند که به این مسائل پرداخته نشود و چه کاری به انقلاب صنعتی دارید . و میگویند سرمایه ، شما چکار دارید به کلمهای به نام سرمایهدار و رفتار سرمایهداران . شما ببینید که سرمایه چه تاثری دارد و زمانی که در تابع تولید میرود اینگونه و اینگونه میشود آن وجه جامعهشناختی و تاریخشناختی و فلسفیآنرا از آن نهی کردهایم .
ما الان باید به آن دیدگاه چند بعدی رجعت کنیم تا بتوانیم اقتصاد اسلامی را به درستی بنا کنیم شما در حال حاضر بهترین نیروهایی هستید که میتواند به این هدف برسید
سوالی اگر هست بفرماید
// در مورد دغدغه عملی هم بفرماید //
درهر زمینهای در دغدغه عملی قبل از اینکه ما بتوانیم به آن مسائل برسیم که خیلی مشکل و زمانبر است و همانطور که گفتم آنها بیشاز صدوپنجاه سال دویست سال کار کردهاند که به اینجا رسیدهاند و نهادهایی شکل دادهاند . چرا میگویند در دنیا قدرت دست استادان دانشگاه است برای اینکه استادان دانشگاه همینجور گزینش نشدهاند بله استادان دانشگاه باهوش هم اورده میشود اما آنها را در آن تصمیمگیریهایشان شرکت نمیدهند .
شما بروید زندگی کینز را بخوانید ، ما نیاز داریم به زندگی دانشمندان بزرگی که زندگی ما را رغم زدند اگاه شویم . چه بخواهیم چه نخواهیم زندگی ما درجمهوری اسلامی ایران و در سال ۱۳۹۷ تابعی است از انچه که کینز در سال مثلا ۱۹۳۶ گفته است او زندگی من و شما را رغم زده است و در این شک نداشته باشد . حال زندگی کینز چه بوده است این موجود چه بوده است از کجا امده است چگونه رشد کرده است و به کجا رسیده است . اگر من به شما بگویم ـ این را هم من یک ماه پیش آشنا شدم و تا حالا یکی از دوستان نزدیک هست که اطلاعات را جمع میکند و من میخوانم و اصلاحاتی انجام میدهم ـ که خودم هم تا حالا نمیدانستم کینز که اقتصاددان بود باعث میشود آن رمزی که نابغه ریاضی بود استخدام دانشگاه کمبریج شود . کسی نیست بگوید اخر تو به او چکار داشتی و او اینقدر در دانشگاه کمبریج قدرت داشته است . کینز باعث میشود وینکناشتاین فیلسوف معروف اتریشی ـ حالا آلمانی بگوییم چون آن موقع قبل از جنگ جهانی دوّم بود ـ که در حومه وین در یک مدرسه درس میداد و کتاب فلسفه کتاب معروفش را کسی متوجه نمیشد که این چه چیزی است و او در یکی از مدارس حومه وین معلوم بود . فرنک رمزی در سن ۲۳ سالگی به دیدن وینکناشتاین میرود و میگوید ( من او را در یک مدرسه ملاقات کردم که در حومه وین بود زندگی او متشکل از یک اتاق ، یک تخت خواب ، یک صندلی و میز چوبی و یک روشویی که دستهایش را میشست ) در نامهای که به یکی از استادان کمبریج نوشته است آن زمانی که رمزی در کمبریج بود نامه نوشته است و گفته (شامی که دیشب خوردیم نان و کره و کمی کاکائو بود وزندگی او بسیار فقیرانه است هیچ چیزی ندارد . ) همین وینکناشتاین که رمزی میگویید با او نشستم و ساعتی یک صفحه از کتاب او جلو رفتم و بعد او به من میگفت میفهمی ؟ و من میگفتم نه و او با عصبانیّت میگفت که دوباره باید همه اینها را دوره کنم .
رمزی میاید به کینز در مورد وینکناشتاین گزارش میدهد کینز همین وینکناشتاین را از حومه وین میاورد و در دانشگاه کمبریج دکتری میگیرد و استاد میشود و کتابش هم رساله دکترایش میشود . و او یکی از استادان بزرگ داشنگاه کمبریج میشود . شما ببینید که کینز چقدر قدرتمند بوده است و هر کسی را نمیبرند کنیز کنند پس نهادها مهم هستند ما درایران مطلقا در زمینه تفکّر نهادسازی نداریم اصلا نداریم کجا دیدهاید که ما روی چند جوان دست بگذاریم و بگوییم ما میخواهیم اینها را از بزرگان علم کنیم . همانطور که وینکناشتاین را بردند و او را از بزرگان فلسفه کردند خود کینز مگر دکتری داشت ؟ او فقط یک لیسانس داشت و این لیسانس او در ریاضیّات بود و در اقتصاد نبود .
پس ببینید دنیا چگونه اداره میشود
در مسائل کاربردی که فرمودید بحث من این است که ما نباید منتظر بمانیم که آن بحثها به سرانجام برسد آن بحثها دست کم پنجاه سال زمان میخواهد البته به شرطی که از الان شروع کنیم و گروه گروه کار کنیم همینطور جلو برویم و کسانی باشند که از این جریانات محافظت کنند .
شما بروید زندگی ریچارد استن را نگاه کنید من چندین بار گفته ام شما بروید department economic of Cambridge را ببینید این را یک شخص به نام ریچارد استن شکل داده است و هیچگاه هم تدریس نکرد او سی سال در دانشگاه کمبریج بود و درس هم نمیداد و میگفت من حوصله تدریس به دانشجو ندارم و من فقط با اساتید کار میکنم و اکثر کسانی که نوبل بردند در آن مدت آنجا بودند ساموئلسون در department apply economic Cambridge زیر نظر ریچارد استن بود .
به این نهاد سازی میگویند سیسال در آنجا بود و این سازمان را شکل داد و از آن چه نیروهایی برای دنیا تربیّت شد . که الان ما در اقتصاد نمیتوانیم یک نقد کوچک کنیم چون آنها قدرتهایی بودند و بتنها ریختند ما تا با اینها آشنا نباشیم نمیتوانیم مواجه کنیم باید قدرت طرف را ببینیم که او چه سلاحها و نیروهایی دارد اینها را شماها باید کم کم کار کنید .
به لحاظ عملی که گفتید نباید منتظر بمانیم . فعلا توصیه من در این مورد این است که ما یک انقلابی کردیم نظام سیاسیآن مستقر شده است در تصمیمات اقتصادی ،سیاسی ،اجتماعی و فرهنگی باید معیارمان کاربرد باشد که آیا مقوّم نظام سیاسی ماست یا تضعیف کننده است اگر مقوّم نظام سیاسی ما بود میشود عین اسلامی در جامعه . ایا فروش پنجمیلیون سکه توسط بانک مرکزی و تهی کردن خزانه مقوّم نظام سیاسی است یا تضعیفکننده نظام سیاسی و حکومتی ماست ؟ خب واقعا تضعیف کننده است شما میآیید این همه طلا را از خزانه کشوری که در حال جنگ است خالی میکنید اصلا به بچه مهد کودک هم بگوید میگوید این کار خیلی عجیبی است شما خزانه کشوری که در حال جنگ است را از طلا خالی میکنید تا قیمتها را پایین بیاورید به چه قیمتی میخواهید قیمتها را پایین بیاورید .
مهدکودکی که قبل از اینکه فارسی یاد بگیرد به او زبان انگلیسی یاد میدهند قبل از اینکه بتواند درست فارسی صحبت کند به او نغمههای انگلیسی میاموزد این مقوّم نظام ولایت است یا تضعیفکننده آن ؟ اینها معلوم است و خیلی کار پیچیدهای نیست . این را بگیرید تا به بافت شهری برسیم یا به روابط اجتماعی در شهرها برسیم حتی به نوع فروشگاه هایی که درشهرها بوجود میآید که این مال (شبکههای خرید و مجتمع ها ) چه تاثیری در فرهنگها دارد آیا این تاثیر مقوم نظام ولایت است یا خیر ؟ این دانشگاه و رشتههای آن ،این برنامه آموزشی مقوم نظام است یا خیر ؟
به لحاظ عملی من تنها معیار را این میبینم چون این چیزی که ما بهدست اوردهآیم را نباید از دست دهیم و همه چیز با توجه به این معیار است ولی زمانی که آن مطالعات بینرشتهای و آن جلسات شما شکل گرفت . نمیخواهم بگویم تمام بحثشما در گروهها بحثهای من شود خیر شما بحثهای خودتان را هم انجام دهید این حرف من هم در ذهنتان باشد شاید برایتان مفید باشد
برای آن مسئله مقوّم نظام سیاسی هم نیاز به یک شاخصهایی داریم مثلا شاخص عدالتپژوهی میگویند ما برایش شاخص درست کردهایم که این خیلی خوب است مثل اینکه در مرکز رشد اینجا هم هست آقای دکتر زریّن باف هم در پژوهشگاهشان مطالعاتی در این زمینه دارند خب اینها با هم همکاری کنند چه بهتر .
من را دعوت کردند تا راجعبه عدالت برایشان حرف بزنم من گفتم من بلدم در مورد بیعدالتی حرف بزنم اگر میخواهید صحبت کنم ولی در مورد عدالت بلد نیستم و بعد بحث من این بود که آیا این بیعدالتی که شما میبینید ریشهاش در اقتصاد است ؟ آیا این بیعدالتی ریشه فلسفی دارد ؟ ایا ریشه سیاسی دارد آیا ریشه حقوقی دارد ؟ ما با تمام وجودمان بیعدالتی را احساس میکنیم چرا به دنبال عدالت هستیم بیایم فقط همین بیعدالتی را ریشهیابی کنیم ببینیم ایا این بیعدالتی ریشه سیاسی دارد ،اقتصادی دارد فرهنگی دارد یا جهانبینی ما است که این بیعدالتی از آن خارج شده است اگر اینگونه است خب آن وقت شاخصهها را بسازیم و بگوییم چگونه عملکرد نظام سیاسی بیعدالتی را نتیجه میدهد چگونه عملکرد نظام اقتصادی بیعدالتی را نتیجه میدهد آیا این بیعدالتی که در اقتصاد میبینیم ریشه در مسائل اجتماعی و جامعه شناسی دارد ؟ و در کوتاه مدت باید همه چیز را بسنجیم
و سبحانک ربّ العزة عما یصفون و سلامٌ علی المرسلین وصلواتی بر محمد و ال محمد
باسلام و احترام
بسیار زیبا و تامل برانگیز بود، شروع و مدل سازی اقتصاد و هدفمند سازی آن برای آینده ای که محور تفکرات نخبه پروری و سیاست ورزی است.